۰

دسته‌بندی نشده

پلی میان روشنفکری و توده‌ها

سپتامبر 22, 2017 در 6:20 ب.ظ توسط

گفتگوی فریبرز نواب با شاعر آیینی شهاب الدین موسوی

چکیده: در هیئت‌ها ما هنر چند رسانه ای را داریم که ظرفیت بزرگی است. جریان ما پلی است بین روشنفکران و توده مردم، این نقش را حتی خود روشنفکران دینی هم نداشتند و ندارند، ما آثار، نظرات و رویکردهای معرفتی را برای مخاطب عام با رسانه ای قوی به اسم شعر، صدا، آهنگ و … ترجمه می کنیم.
از اشعار من سوءبرداشت شد، منظور من صنف مداحان به تنهایی نبود، زیرا خود من از میان آنان برخاستم واصولا در تاریخ ادبیات ما، به شاعران درباری، مداح میگفتند. هر کسی چه شاعر چه سیاست مدار چه مدیر، همه می توانند مداح باشند مداح یعنی چاپلوس، پس چون در هر صنفی مداح داریم، بنابراین در هر حوزه در این جامعه مداح دین فروش نیز داریم.
متاسفانه اکنون مداحان جایگاه روحانیون را گرفته اند و این اتفاق نامبارکی است، زیرا یک روحانی درس حوزه می خواند، یک عمر تلاش می کند و باید عدالت را رعایت کند، اما بی ضابطه ترین دستگاه تبلیغاتی ما مداحی است.
ما در روحانیت شهید مطهری را داریم کسانی چون دکتر بهشتی، روح الله خاتمی، هاشمی و آیت الله خامنه ای را داریم که شریعتی ایشان را به عنوان داشمند فاضل یاد می کند. همچنین چهره های شاخصی چون مفتح، باهنر و … که در این حوزه روشنفکر بودند.
– لطفا خود را معرفی کنید و توضیحاتی در رابطه با حضور خود در جبهه بفرمایید.
شهاب الدین موسوی متولد سال 1350 و شیرازی الاصل هستم. پس از مدتی به همراه خانواده به خوزستان و اهواز مهاجرت کردیم و حدودا سال 1360 به خاطر جنگ به استان یزد آمدیم. در سال 1365 زمانی که دانش آموز مقطع راهنمایی بودم بنا به زمینه اعتقادی و سلوک معنوی که داشتم، فضای مذهبی و شور خاصی که در آن روزها وجود داشت و به خاطر خسارتی که از جنگ دیده بودیم، یعنی همان هجرت یا به عبارتی جنگ زدگی، باعث شد بی تابانه به جبهه اعزام شوم. شلمچه، کربلای 5، اولین منطقه ای بود که در آن حضور پیدا کردم. این منطقه یکی از بزرگ ترین مناطق عملیاتی در دوران جنگ بود. از همان سال تا پایان جنگ به جز دوره مجروحیت و مرخصی در جبهه حضور داشتم.
– از بازگشت از جبهه به چه کاری مشغول شدید؟
بعد از جبهه، حال و هوای جنگ، دغدغه ها، تجربه دیدن شهادت، ایثار و اسارت هم رزمان و در کل، تجربه حقیقی خود را در سرودن شعرهای مذهبی و آیینی جستجو می کردم. اولین شعر خود را تقریبا در سن 15 سالگی و در سال 1365 در جبهه و با مفاهیم جبهه و شهادت سرودم. بعد از جنگ به صورت تخصصی به سرودن اشعار عاشورایی و آیینی پرداختم. در سال 1367 پس از اتمام جنگ در جامعه مداحان حضور داشتم و اولین مرثیه معروف خود یعنی” چشمم از اشک پر و مشک من از آب تهی است ” را در آن سال سرودم، که به نوعی شناسنامه هنری من در فضای ادبیات آیینی بین فعالان ادبی و مداحان سراسر کشور است. سال های 68 تا 70 در کانون شعر آموزش پرورش مشغول فعالیت بودم مدتی در سازمان تبلیغات یزد دبیر شعر شدم بعد در حوزه هنری ادامه دادم سپس در صدا و سیمای تهران شبکه فرهنگ و دهه هشتاد در کانون ادبیات ایران بخش ادبیات آیینی را برای نخستین بار با همین نام و عنوان در معیت استاد معلم و دکتر کیاسری تاسیس کردیم. (پیش ازین می گفتند شعر دینی یا عاشورایی اما این تعبیر آیینی را از همین جا به ادبیات رایج افزودیم)
– بعد از جنگ به ادامه فعالیت در ارگان های نظامی مانند سپاه و ارتش فکر نکردید؟
به خاطر جنگ با بسیج و سپاه در ارتباط بودم. بعد از جنگ نیز تقریبا تا دو-سه سال با پایگاه بسیج و نهادهای دیگر ارتباط داشتم، اما بعدها به فضای فرهنگی و هنری روی آوردم. از همان ابتدا نیز ذات و فضای نظامی برای من اصالت نداشت. برای من حال و هوای سلوک معنوی ، عاشقانه و شاعرانه ی حاکم در جبهه که همان روحیه ایثار ، صفا و دست از جان شستن برای آرمان ها بود، اهمیت داشت. این مفهوم را تنها افرادی که در جبهه حضور داشتند درک می کنند. به شهادت رسیدن و از دست دادن دوستان و همرزمان داغی را بر دل می گذاشت که سال ها محو این داغ بودم. نه تمرکزی بر درس داشتم نه تاب زندگی معمولی نه چیز دیگر. شاید بیان این تجربه راحت باشد، اما دیدن، تجربه و حس این موضوع که صبح یک گردان به جنگ می رفت و هنگام بازگشت تنها 3 یا 4 نفر باقی مانده بودیم، بسیار سخت است. این احساس اصلا قابل وصف نیست که در مقابل چشمانت همرزمت تیر بخورد و به شهادت برسد و تو حتی نتوانی جسد او را به عقب بازگردانی. جمله ای در رابطه با جنگ است که می گوید: هیچ سربازی زنده از جنگ بازنگشته است. این جمله را به معنای واقعی تجربه کردم. پس از جنگ روال منطقی و معمول زندگی من به هم خورد، اما در کنار آن نیز دریچه ای به روی من باز شد که در سرودن شعر بسیار به من کمک کرد.
– لطفا یکی از تلخ ترین و شیرین ترین خاطرات خود را از دوران جبهه بازگو کنید.
تمامی لحظات آن دوران، از لحظه اعزام تا شب عملیات خاطره است. شب عملیات حال بسیار خاصی داشت. من بی‌سیم چی بودم در گردان عملیاتی و خط شکن . اطرافیان و هم رزمان من به قدری روحیات پاک و لطیفی داشتند که به خاطر دارم روحانی گردان، شب عملیات قبل از حمله به ما می گفت:” تا می تونید کسی رو نکشید، چون این کار آدمو قسی القلب می کنه”.
تلخی های جبهه نیز، دیدن داغ دوستان و هم رزمان بود که این مصرع “بار فراق دوستان بس که نشست بر دلم … ” مصداق بارز آن است. در منطقه عملیات بسیاری از مفاهیم موجود در اشعار عرفانی را تجربه کردم و این برای من به نوعی پشتوانه روحی و ذخیره شعری و ادبی است.
– نگاه به جنگ در کشور ما و کشورهای غربی متفاوت است. آن ها در تمامی آثار هنری خود جنگ را منفی جلوه می دهند، اما در کشور ما جنگ یک آرمان و هدف نشان داده می شود. دلیل این تفاوت چیست؟
در کشور ما جنگ از آن جهت آرمان بود که ما آغازگر جنگ نبودیم و تنها دفاع می کردیم. به عبارتی کار ما جهاد بود. همذات پنداری بچه های جنگ با خاطره عاشورا جنگ را برای ما مقدس و زیبا جلوه می داد. دومین مسئله نیز عواطف و انسانیت ما بود، یعنی دفاع از خاک، هم وطن و ناموس. اگر از این بُعد به ماجرا نگاه کنیم مسئله منفی نیست.

– لطفا از چگونگی آشنایی خود با هیئت ها و فضای مذهبی استان یزد برای ما بگویید.
حدودا سال 1369 بود که در شیراز شب شعر داشتیم. به مدت 2 سال در شعر دانش آموزی در کشور اول شدم. مرثیه ای که سرودم مقام اول را کسب کرد در آن دوران بیشتر در جامعه مداحان خارج از استان یزد رفت و آمد داشتم. از جمله استان کاشان که آن زمان به نوعی قطب مداحی و نوحه سرایی کشور بود و ما در مرکز آن بودیم. بعد از آن نیز مرثیه سرایی می کردم و فعالیت خود را از همان ابتدا با جامعه مداحان، از طریق آشنایی با افرادی چون مرحوم آقای بهجتی امام جمعه اردکان ، استاد مازارچی، علی انسانی، محسن طاهری، اصغر فتاحی، سید رضا موید، شفق و بچه های خراسان و… آغاز کردم. پس از گذشت تقریبا 10 سال و گذار از دوره های فکری مختلف، به دو نکته رسیدم یکی اینکه وضعیت موجود مداحی و ادبیات آیینی در جایگاه مناسب خود قرار ندارد و به عنصری بر ضد خود تبدیل شده است. یعنی اگر آرمان های تشیع و عاشورا که همان ظلم ستیزی، آزادگی و از همه مهم تر نهی از منکر است را در نظر بگیریم به این نتیجه می رسیم که در همان زمان نیز تشخیص اولویت های جامعه فاکتور مهمی بوده است. سران و صحابه اسلام مانند عبدالله بن زبیر، عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس و … منکر را در بی حجابی و رعایت مسائل فقهی می دیدند، تنها امام حسین(ع) بود که منکر بزرگ زمان خود را خلافت نامشروع حاکمیت دینی می دید. به عبارتی مفهوم بیعت نکردن با حاکم مستبد در اشعار ما مغفول مانده بود. بازخوانی تاریخ عاشورا و آشنایی با آرای روشنفکران دینی بسیار به من کمک کرد. آشنایی و محشور شدن با آثار متفکر مصری نصرحامد ابوزید، و سایر بزرگان این نحله نگاه بهتر و بازتری به اندوخته های پیشینم بخشید. دیدن این حقایق و فاصله میان وضع موجود و وضع موعود ادبیات آیینی و بازخوانی آثار عربی و هم عصر ائمه، مرا به این نتیجه رساند که مرثیه تنها گریه کردن و مسائل عاطفی نیست. جالب است بدانید از اولین مراثی سروده شده بعد از اینکه نیزه داران سر امام حسین(ع) را حمل می کردند از شاعری بنام معدان طایی ست روایت میکنند او که جز همان نیزه داران بوده است، دچار افسردگی می شود و بعد از مدتی که دوستانش از او سراغ می گیرند شعرگونه به آن ها جواب می دهد و مضمون آن این است که: دیدید چه شد؟ و می سراید ای حسین تو را کشتند در حالی که تکبیر می گفتند و غافل بودند از اینکه با کشتن تو، تکبیر، تهلیل و روحِ الله اکبر را کشتند. شعر به عنوان یک رسانه در عاشورا به وجود آمد. این مسائل چیز دیگری را بیان می کند، اما مداحان ما چیزی دیگر ارائه می دهند. آن ها می گویند حسین را کشتن و آبش ندادند یا … در حالی که اصل ماجرا چیز دیگری بود. این دغدغه ها باعث شد تا از ظرفیت هیئت های یزد بهره ببرم و به نوعی به احیا یا نگاه به اصلِ جریان یا روشن گری، دراین زمینه بپردازم.
– اولین بار در چه سالی و با کدام هیئت با این سبک فعالیت خود را آغاز کردید؟
در سال 1379 با هیئت شیخ داد و بعد از آن در سال های 1380 و 1381 نیز با اشعار ” بشکن ” و “برخیز” با رویکرد نوحه معرفتی به فعالیت پرداختم.
– لطفا در رابطه با ظرفیت های موجود در استان یزد که در جاهای دیگر شاید اصلا وجود نداشته باشد، توضیحاتی بفرمایید.
یزدی ها نسبت به سایر نقاط ایران یک نگاه تخصصی به این مسئله دارند. استان یزد تنها جایی است که نوحه ها در مراسم تکرار می شوند. در مناطق دیگر مانند کاشان و تهران، نوحه یک بار به طور فی البداهه توسط مداح خوانده می شود و هیچ کس از قبل اطلاع ندارد مداح قرار است چه بخواند، اما در استان یزد سران هیئت باید بدانند مداح چه خواهد خواند، نوحه بارها تمرین و تکرار می شود و در این صورت است که می توان اشعار عمیق و چند لایه برای آن سرود تا با هر بار تکرار، یک لایه از شعر باز شود. این از اهمیت بالایی برخوردار است که تنها یک نوحه عامیانه و سست نوشته نشود و حرفی برای گفتن داشته باشد. در یک کلام می توان گفت جنبه هنری نوحه های یزد غنی است. در هیئت های استان یزد آهنگساز متخصص نوحه داریم و خواننده ها به علم و اصطلاحات موسیقی تسلط دارند.
– از نظر شما چه اتفاقی افتاد که جریان مداحی کشور از اصالت عاشورا دور شد؟
اولین دلیل می تواند دنیازدگی باشد. هنوز سی سال از انقلاب حضرت رسول اکرم(ص) نگذشته بود که در دوره عثمان تمام ارزش ها دگرگون می شود. مثلا صحابه پیغمبر یعنی ابوذر تبعید می شود و تبعیدی پیامبر که مروان بن حکم بوده است، صدراعظم دولت عثمان می گردد. افراد مقرب و کسانی که به جنگ رفته بودند به حاشیه کشیده شدند. در هر انقلابی این امر صادق است؛ دست اندرکاران نهضت ها با گذشت زمان به دلیل مال اندوزی و دنیازدگی متحول و از اصالت و ریشه ها دور می شوند. جامعه ای که ارزش های آن دگرگون شود، فرهنگ و جلوه های فرهنگی آن از جمله شعر، بیان،صدا، سیما، مداحی و … نیز دگرگون می شوند. دیگر موضوع تاثیرگذار در این امر فرصت طلبان هستند. من در تجربه شخصی خودم افرادی را می شناسم که در خط مقدم جبهه پا نمی گذاشتند اما با استناد به حضور در جبهه و جنگ اکنون صاحب قدرت و مقام های بالا شده اند. عافیت طلبان همیشه در صف مقدم دنیا هستند و از جان گذشتگان نه سهمی می طلبند، نه توقعی از کسی دارند و مشغول کار خود هستند. مصداق های بارز آن در تاریخ صدر اسلام نیز وجود دارند. در رابطه با دگرگونی فرهنگی نیز باید گفت، عده ای از آن اطلاع ندارند و تنها عده کمی به این امر آگاه هستند. به عبارتی ((جهل جماعت ذوالفقار علی را شکست می دهد))، همان ماجرای جنگ صفین و بر سر نیزه کردن قرآن است. شاید یکی از دیگر دلایلی که باعث افول مداحی ها شده همان پارادوکس سرگیجه آور حاکمیت تشیع است. همیشه از حاکمیت غیر شیعه شکایت داشتیم اما اکنون تشیع حاکم است.
– دکتر علی شریعتی نیز بحثی در رابطه با جریان تشیع دارد و ذکر می کند که در علم جامعه شناسی نظریه ای وجود دارد که می گوید زمانی که یک جنبش به پیروزی می رسد پویایی خود را از دست می دهد و رو به افول می گذارد. آیا می توان گفت بعد از انقلاب ایران که تشییع به پیروزی رسید، جریان مداحی شروع به افول کرد؟
زمانی که فضایی که در آن تنفس می کنیم دگرگون می شود، هر چه در آن در فضا هست نیز خود به خود دگرگون می شود. متاسفانه اکنون مداحان جایگاه روحانیون را گرفته اند و این اتفاق نامبارکی است، زیرا یک روحانی درس حوزه می خواند، یک عمر تلاش می کند و باید عدالت را رعایت کند، اما بی ضابطه ترین دستگاه تبلیغاتی ما مداحی است. دوره مشخصی برای گذراندن ندارد و اغلب مداحان حتی آن ها که در سطح کشور مطرح هستند نکات ابتدایی مداحی را نمی دانند حتی نمی دانند مقتل های اولیه کدام است و جریان عاشورا اصولا چیست. بی سوادی و پر ادعایی در این حوزه بیداد می کند. می توان گفت “این دیگ ز خامی است که در جوش و خروش است/ چون پخته شد و لذت دم دید خموش است”. ما در کشور شاهد بی سازمانی مفرط در جامعه مداحان هستیم. برای روحانیت سازمانی مشخص وجود دارد، دروس و سطوح آن نیز مشخص و معلوم است، اما در خصوص مداحان این گونه نیست. حتی متولیان جلسات مداحی غالبا کم سواد هستند و عشق، جهل و شور مردم با این امر همراه و باعث به وجود آمدن این اتفاقات می شود. جایگزینی مداح به جای روحانیت بسیار خطرناک است. ما در روحانیت شهید مطهری را داریم کسانی چون دکتر بهشتی ، روح الله خاتمی ، هاشمی و آیت الله خامنه ای را داریم که شریعتی ایشان را به عنوان داشمند فاضل یاد می کند. همچنین چهره های شاخصی چون مفتح، باهنر و … که در این حوزه روشنفکر بودند. البته متاسفانه این افراد جزء استثنائات هستند و غالب نیستند.
– برخی از رسانه ها شما را به عنوان رهبر جریان روشنفکری هیئت های مذهبی یزد معرفی کرده اند. آیا شما این موضوع را می پذیرید؟ و آیا اساسا هیئت های مذهبی می توانند روشنفکر و روشنگر باشند؟
اینکه چطور یک آیین سنتی می تواند با روشنفکری سازگار باشد، یکی از پارادوکسیکال ترین سوالات است. با افراد روشنفکر غیردینی نیز این بحث را زیاد انجام می دادیم. آن ها همیشه به ما این ایراد را می گیرند که در یک بستر سنتی نمی توان حرکت روشنفکری داشت. اگر به ظرفیت ها توجه کنید، متوجه می شوید که مخاطب عام روشنفکران، توده مردم نیستند، بلکه یا دانشجوها هستند یا فضلا و … . در این میان ما پلی شدیم بین روشنفکران و توده مردم. این نقش را حتی خود روشنفکران دینی هم نداشتند و ندارند. ما آثار، نظرات و رویکردهای معرفتی را برای مخاطب عام با رسانه ای قوی به اسم شعر، صدا، آهنگ و … ترجمه می کنیم. در هیئت ها ما هنر چند رسانه ای را داریم که ظرفیت بزرگی است. برای من نفس و ذات واقعه عاشورا اهمیت دارد و از دید من خود واقعه عاشورا اوج روشنفکری است. در شب عاشورا قهرمان این حادثه خیمه ها را تاریک می کند ( همانکه امسال در نوحه کوچه بیوک اشارتی داشتیم: “قسم به شمع آزادی” ) و اعلام می کند هر کسی که می خواهد برود. در کدام سیستم دموکراسی چنین آزادی خواهانه عمل می شود؟ من در خود واقعه عاشورا این ریشه ها را پیدا می کنم نه اینکه واقعه عاشورا فقط رسانه یا ابزار باشد بلکه به ذات و ظرفیت غنی واقعه عاشورا معتقدم. به شخصه لیدر یا رهبر بودن را قبول ندارم. این حرکتی است مردمی و خود جوش نه تشکیلاتی هست نه حزب و نه چیزی که هیئت ها انجام می دهند و ما تنها خدمت می کنیم. این جریان را کسی به راه نینداخته بقول بیدل دهلوی : آینه در کربلاست. این یک حرکت و حاصل خرد جمعی در استان یزد است. تفکر عمومی این استان ضد خرافه است و مردمان عمیق و اهل فکری دارد. مردم، سینه زنان، دست اندرکاران و در کل هیئت و نوحه خوانان در این جریان نقش داشته ا ند. به عبارتی این یک حرکت جمعی بود.
– از نظر شما چرا جریان عاشورا در طول تاریخ و در طی 1400 سال گذشته هیچ گاه به روایت رسمی حکومت ها تبدیل نشده و همیشه یک روایت مردمی بوده است؟
اگر از دوران صفویه بگذریم تشیع همیشه اوپوزیسیون بوده و همیشه با حاکمیت مشکل داشته است. قرائت ها و جلوه های مختلف عاشورا را در ادوار تاریخ ادبیات می بینیم. در طی سال ها قرائت سوگمندانه از عاشورا مطرح بود. در دوره ای دیگر تفکر مسیحی مبنی بر کشته شدن مسیح برای شفاعت همه، در ادبیات عاشورایی نمود می یابد و باعث به وجود آمدن قرائت شفاعت گرایانه از این روایت می شود که امام حسین همان نقش را برای ما گناهکاران بازی می کند. به عبارتی جَو غالب فرهنگی هرچه که بود همان، به قرائت عاشورا در ادبیات تبدیل می شد. در گنجینة الاسرار عمان سامانی به خصوص شعر وداع با علی اکبر رویکردی عارفانه دارد. ” گَه دلم پیش تو گاهی پیش اوست/ رو که در یک دل نمی گنجد دو دوست” این بیت مفهوم توحید را بیان می کند. عده ای که متوجه این موضوع نمی شوند از آن انتقاد می کنند. در انقلاب 1357 در شهرهایی چون تهران، قم، مشهد و یزد روایت عاشورا رویکرد انقلابی و ظلم ستیزانه می گیرد. در کل این امر متاثر از زمان است.
– از دید شما آیا هیئت های مذهبی در عصر حاضر و در فضای فعلی می توانند بخشی از بار توسعه فرهنگی ایران را به دوش بکشند و نقشی در بهبود این وضعیت داشته باشند؟
آن ها می توانند در فهم دینی ما یا همان قرائتی که از دین داریم، موثر باشند و به نوعی اصلاحات فکری و معرفتی داشته باشند. در این سال ها هیئت های یزد در این امر نقش موثر و جاذبه زیادی برای افراد خارج از یزد داشته اند. این جریان برداشتی متفاوت از واقعه عاشورا، ادبیات، فرم هنری و بازخوانی عقل گرایانه دین است. درعصرما عنصر تعقل حاکم است و رویکردی عاقلانه به این مسئله داریم. این بازخوانی معرفتی واقعه عاشورا بسیار تاثیرگذار بوده است. این تاثیر را زمانی دیدم که چندی پیش اساتید دانشگاه تهران در قالب یک پیام مردم را دعوت کردند که به جای مداحی های معمول حال حاضر، هیئت های استان یزد را دنبال کنند. یک نوحه می تواند همان قدرتِ یک شعر در مقوله فرهنگی را داشته باشد. نقش شعر، صدا و مسائل هنری باعث زیبایی این پیام می شود. همانطور که ادبیات عرفانی مفاهیم زیبایی چون گذشت، مدارا و … را در مردم بیش تر می کرد، این نوحه ها نیز ضد خشونت است و لطافت ها، شکوه عاشورا، بُعد انسانی و آزادی خواهانه آن را بیان می کنند که می تواند بسیار اثرگذار باشد.
– با توجه به روند رو به رشد تعداد مداحانی که طبق تعبیر شما غیرعقلانی عمل می کنند، آینده این جریانی را که ایجاد کرده اید در سطح یزد و کشور چگونه می بینید؟
این امر بستگی به عملکرد خود ما دارد که دچار افراط و تفریط نشویم. هنر دست اندرکاران این جریان است که بتوانیم جنبه های هنری، ادبیاتی و … را رعایت کنیم. به این مسئله بسیار خوش بین هستم و این جریان را می توان ادامه داد. از نظر من این جریان قابل توقف نیست و روز به روز هیئت هایی که به این سمت می آیند، بیش تر می شوند. می توان با بیان هنری موانع را رفع کرد. این روند باعث ایجاد رقابت با آن دسته از مداحان و پیشرفت بیش تر ما نیز می شود یعنی دیالکتیک است و رقابت، هر دو جریان را تقویت خواهد کرد. به همان اندازه که نمی توان جلوی شور عاشورا را گرفت، نمی توان جلوی این جریان و شعور عاشورایی را نیز گرفت. همیشه هیئت های خاصی برای این جریان فعالیت می کردند، اما امسال از سنتی ترین محلات استان نیز به این حرکت پیوستند. این امر چیزی غیر از روند رو به رشد این جریان نیست. این رویکرد قائم به شخص نیست، یعنی هر هیئتی متوقف شود، هیئتی دیگر جایگزین آن می شود. به عبارتی این امر به مطالبه عمومی سینه زنان یزد تبدیل شده است. یکی از دستاوردهای این کار بالا بردن سطح توقع سینه زن و مطالبه آن است. خود مردم این را می خواهند و به همین دلیل حتما این جریان ادامه دار خواهد بود و متوقف شدن هیچ هیئتی آن را قطع نخواهد کرد.
– پس به نظر شما می توان این چشم انداز را دید که استان یزد بتواند این جریان را در سطح کشور فراگیر کند؟
می توان در این مورد از اصطلاح انفجار نور استفاده کرد. با وجود وسعت و کاربرد زیاد فضای مجازی، اکنون توجه هات بسیاری به سمت یزد است و خود یزدی ها، آهنگسازان و شاعران نیز قوی تر عمل می کنند.
– چرا با اشعار شما با حالت قهری برخورد می شود؟ و حتی امسال عده ای برا پیگیری قانونی اشعار شما فراخوان دادند؟
تنها برخی افراد این برخورد را داشتند که آنها هم دعوی خود را پس گرفتند. به طور مثال در رابطه با شعری که در آن از اصطلاح “مداحان دین فروش” استفاده شد، از اشعار، سوءبرداشت شد. منظور من صنف مداحان به تنهایی نبود، زیرا خود من از میان آنان برخاستم واصولا در تاریخ ادبیات ما به شاعران درباری مداح میگفتند. هر کسی چه شاعر چه سیاست مدار چه مدیر، همه می توانند مداح باشند مداح یعنی چاپلوس، پس چون در هر صنفی مداح داریم، بنابراین در هر حوزه در این جامعه مداح دین فروش نیز داریم. فکر می کنم عده ای متوجه منظور شعر نشده اند، شاید هم با نیت خیر و غیرت صنفی یا با انگیزه ای که بر ما روشن نیست مسئله را به گونه ای دیگر که مراد گوینده ی شعر نبود، تأویل وتفسیر کردند. ما تنها مفهوم را بیان کردیم و تعیین مصداق نکرده بودیم البته شاید باید بیش تر در این خصوص توضیح می دادیم تا برداشت اشتباه نشود اما چون نیت بدی نداشتیم دلیلی نیز برای توضیح ندیدیم.
مثال دیگر، مضمون این ابیات است “خیمه ها بی صاحب است/ آتش است و همهمه/ این صدای زینب است” که همین را در نوحه امسال به روایت مدرن تر با ایهام و ابهام بیش تر آوردیم : “همه جا آتش و ستم/ همه جا نوحه و عزا/ نه امیدی به زندگی/ نه دلی مانده با خدا” که این وصف دنیازدگی و عافیت طلبی مسلمانان است. نشانی از بندگی به خدا نمانده است و همه بنده زور و تزویر هستند. در نوحه امسال شیخداد روایت ما این بود که ” پای نکوبید ای سم اسبان/ تاب ندارد این تن عریان/ این تن مولاست/ یوسف زهراست/ تشنه و تنهاست/سرمبریدش” در ادامه این روضه خوانی و مصیبت، باز هم معرفتی می شود ” جهل جماعت باز تو را کشت” یعنی هر سال امام حسین و آرمان هایش را با جهل و برداشت بدی که از عاشورا داریم، می کشیم. سعی کرده ام همیشه نوحه ها آمیزه ای از بعد معرفتی، عاطفی و حماسی کربلا باشد. برخی از نوحه ها یک قسمت را پوشش می دهند و برخی نیز تمامی ابعاد را. ما معتقدیم نوحه نباید تنها جنبه سوگمندانه داشته باشد و باید به جوانب دیگری نیز بپردازد که این موجب تعبیرهای دیگری هم شده است که برخی تصور می کنند ما می گوییم نوحه نباید سوگ داشته باشد حرف ما این است که منحصر به این موضوع نشود. اگر اشعار از قبل باز شوند این فرصت به مخاطب داده نمی شود تا شعر در فکر و ذهن او ادامه پیدا کند. مثلا این بیت را عامدانه برای ایجاد سوال و ادامه ی آن در ذهن مخاطب به این صورت آوردم که: ” با تو چه کردند خرقه و اطلس” اگر چه در مصرع دوم آن را توضیح دادم که ” زهد ریاحی، جهل مقدس” یعنی اشرافیت، جهل و تعصب دینی یا به عبارتی همان نهروان و صفین. در برخی موارد باید ابهام وجود داشته باشد تا مخاطب از آن لذت ببرد. اما قبول دارم باید در مسائلی که سوء برداشت می شود، دقیقتر عمل کرد بخاطر همین و برای نشان دادن حسن نیت و حفظ وحدت، برخی از تعبیرات حساسیت زا، نوحه ی امسال را بازسرایی کردم اما اگر زودتر بعضی از مسائل را با ما در میان می‌گذاشتند بهتر از آن بود که بعد از یک سال آهنگسازی و سرودن شعر با تحکم به ما بگویند این اثر را اجرا نکنید. کسانی که اینگونه بی ملاحظه و بی پروا نظر می‌دهند معلوم است که از روند تولید یک نوحه در یزد بی اطلاعند چراکه یک شبه نمیتوان اثری را خلق و با هیئت تمرین کرد و به اجرا رساند.
– “یزد حسینیه ایران” این جمله چه چیزی در ذهن شما تداعی می کند؟
به نظرم تاثیر کارهای یزد و همین جریان نوین معرفتی و کیفیت آثار، وسواس و سختکوشی هیئت ها مهم ترین عاملی است که یزد را حسینیه ایران ساخته است.
در رابطه با تبلیغی که ۱۳ محرم امسال برای حسینیه ایران صورت گرفت نیز باید بگویم ویترین خوبی برای ارائه ی ابعاد فرهنگی و جلوه های بدیع عاشورایی حسینیه ایران نبود. این ها بی سلیقگی و ناآزمودگی برنامه ریزان و در نتیجه فروکاستن از جنبه های هنری و تقلیل وجهه ی معنوی عزاداریهای استان به عنوان حسینیه ایران است. سنتها و آیین های محرم برآیندی مردمی است و حکومت ها معمولا در آن دخالتی نداشته اند و همین رویه مطلوب ضامن قوام و دوام آن در طول اعصار و قرون بوده است.
– باتوجه به اینکه شعر امسال هیئت کوچه بیوک حاشیه ساز شد؛ لطفا بخشهایی از این شعر را که نیاز به ابهام زدایی دارد تفسیر کنید.
فضای کلی شعر تصویری از صحنه های روز عاشورا و حوادث مترتب بر آن است. بعد از ترسیم آتش زدن خیمه ها و جفاهایی که بر آل رسول رفته است: همه جا آتش و ستم همه جا نوحه و عزا… بعد از این به علتها و عوامل بوجود آورنده و یاری دهنده ی ستم اشاره میشود یعنی دین‌فروشی مداحان حکومت یزید و عواملی چون ابن زیاد و شمر، آنها که در زیارت عاشورا از آن به ” الممهدین لهم بالتمکین ” یاد شده است و… یعنی نه تنها کسانی که دست به قبضه ی شمشیر بردند بلکه آنانکه شمشیر فتوا کشیدند و با مشروعیت بخشی به این اعمال ظالمانه ، مدد رساندند مسئول این حادثه و جنایت تاریخی هستند. چه آتش افتاده بر دل ایمان باری از خامان پرخروش چه غوغا سرداده بر سر هر بازاری مداحان دین فروش …
کما اینکه در سروده ای دیگر همین معنا را باز گفته ایم: آنها که بیطرف بودند و یا فقط تماشا کرده اند هم بخشی از لشکر ستم بودند و مسئول و شریک در این خون ریزی هستند.
ای زخمی تماشا ای غربت مجسم
با خون تو چه کردند این مفتیان اعظم
برخیز و ببین ای ساقی/ لب های زمین خشکیده، این مضمون در شعر اِی ذات آب عباس/ عالم تمام تشنه کو مشک آب، آمده است. معتقدیم که تشنگی تنها متعلق به روز عاشورا نیست. در ادامه گفته می شود تاریخ عطش را بنویس… که یعنی تشنگی تنها تشنگی آب نیست بلکه تشنگی معرفت است و تو ای ساقی کربلا تنها ساقی آب نیستی بلکه ساقی معرفت نیز هستی. آیینه به خاک افتاده/ پروانه به خون غلتیده، در این جا آیینه همان نماد روشنی و حقیقت است که از دست انسان ها افتاده است. لایه دیگر شعر نیز این است که از نظر من در کربلا علی اکبر خود آیینه است. کسی که خُلق و منطقش شبیه پیامبر بود و بهترین آیت و حجتی بود که می شد به طرف مقابل ارائه کرد. منظور از شهر مصیبت دیده نیز همان کوفه است که از نظر من ذات دنیا کوفه است. کوفه یعنی دین فروشی و بی ثباتی. بخشی از آنان حقیقت را می دانستند مانند عمر سعد و بسیاری از مردم نیز از سر جهل می خواستند امام حسین را بکشند تا به بهشت بروند. کوفه مظهری از دنیا است ای دنیایی که مصیبت دیدی. قسم به شمع آزادی در این جا خود حسین شمعی است که به مخاطب، روشنی، حق انتخاب و آزادی می دهد من اگر از آزادی می گویم حسین را مد نظر دارم. اشک لرزان شادی همان شوق شهادت است که در جبهه نیز آن را تجربه کردیم. در شب عملیات از شادی گریه می کردیم که ممکن است به لقا الله بپیوندیم. رویکرد سنتی به این مطلب این است که در اوج درد و غم و مصیبت، جانهای بزرگ، غم شادزیستی مردم را داشته اند، اگرچه مانند شعله شمع لرزان است. قسم به دل، خونینم من/ برای دین، غمگینم من، قبلا به جای دین از کلمه عشق استفاده شده بود که همان نگاه رحمانی به دین است. در فتح مکه پسر سعدبن عباده شعار میدهد می گوید: الیوم یوم الملحمه… یعنی امروز روز انتقام است و در مقابل رسول اکرم حضرت علی را می فرستد تا پرچم را از او بگیرد و بگوید الیوم یوم المرحمه یعنی امروز روز رحمت و بخشش است، و به جای انتقام و قصاص از افرادی که سال ها او را از مکه بیرون کرده بودند یک قرائت رحمانی از دین ارائه داد. قسم به عشق یک قرائت رحمانی است. ما عشق را حسین می دانیم. چه آتش افتاده بر دل ایمان باری/ از خامان پر فروش، در این جا امام حسین آتشی در خانه ی دین می دید و برای احیای امر به معروف و نهی از منکر قیام کرد. فقط در خیمه های عاشورا آتش نیفتاده بلکه در دل دین نیز آتش افتاده بود. مظهر خامان پر خروش . در کربلا شمر است که فردی تندرو بود. عمر سعد قصد حل کردن مسئله را با مذاکره داشت، اما شمر نزد ابن زیاد می رود و اعلام می کند عمر سعد قرار نیست بجنگد. در این جا ابن زیاد حکمی می نویسد که اگر عمر سعد نجنگد، شمر را سردار سپاه خود خواهد کرد؛ امثال شمر تندروها هستند که خام هستند و پر سر و صدا. چه غوغا سر داده بر سر هر بازاری/ مداحان دین فروش، این جا مداحان امثال شمر و افرادی هستند که تشویق به جنگ کردند. در بُعد فراروایتی آن خامان همیشه دردسرساز و طالب جنگ هستند، آن هم برای مسئله ای که می توان آن را با صلح حل کرد. منظور از مداح نیز، مداح اهل بیت نیست، بلکه به معنای عام آن است که دین را به دنیا می فروشند یعنی چاپلوسان.
مرگا به این زندگی در سایه بیداد، به امام حسین دو راه پیشنهاد دادند، یکی زندگی و دوم بیعت که او زندگی با ذلت را قبول نکرد. با نام دین می چکد خون از رگ فریاد، هر کسی که فریاد بزند خونش ریخته می شود. خون انسان می ریزد جنگ باورها، در این جا اشاره می شود به افرادی که فکر می کردند با ریختن خون حسین که به خیال آن ها از دین خارج شده است، به بهشت می روند. حتی روایت شده است که در تیراندازی عمومی به خیمه ها، عمرسعد از اطرافیان شهادت می گیرد که اولین تیر را او زده است. خونریزی؛ خونخواهی؛ ای وای از تباهی، یکی از سوتفاهمات از شعر ما نیز این جا بود که عده ای می گویند یکی از مبانی شیعه خون خواهی است. در این جا منظور خون خواهی آن ها بود، نه خون خواهی ما. آن ها به خون خواهی عثمان خون ریختند. خون خواهی را آن ها از امام حسین کردند چون امام علی را مسبب مرگ عثمان می دانستند که تشنه کشته شده است. همانطور که ما شعر عاشورایی داریم آن ها نیز سنت خونخواهی در شعر عهد اموی دارند و با همین شعار جنگ صفین را راه انداختند. با این بیت عاقبت این شب فراز آید/ یوسف گم گشته باز آید در نهایت گریزی زدیم به اندیشه منجی، زیرا کلا بر طبل ناامیدی کوبیدن و از سیاهی گفتن کار روشنفکر نیست. شب ظلم تمام خواهد شد و تشیع و روشنفکر دینی نباید ناامید شود و به ظهور منجی امید داریم.
– برخی معتقدند باید تنها فضای کربلا توصیف شود و به عصر امروز اشاره ای نشود، اما برداشتی که از شعر شد این بود که منظور شما زمان حال بوده است.
قصه مصاف حق و باطل همه زمان ها را در بر می گیرد نه فقط یک برهه خاص را. این ها برداشت مغایر با مراد گوینده است. برای روشن شدن این موضوع به تفسیر مصرع یکی دیگر از اشعار می پردازم:
عَلمی مانده بر زمین/ قدمی مانده تا خدا/ من و این راه ناتمام/ من و یک دست بی صدا، اتفاقات مهم تشیع، روز غدیر، عاشورا و مسئله مهدویت است. این سه رویداد دست در دست هم داده اند و ما خواستیم تا پلی بین این سه رویداد بزرگ بزنیم. عَلمی مانده بر زمین، این فرا روایت است از کربلا تا الان. علمدار کربلا به زمین افتاده است و کسی نیست که این علم را بردارد در حالی که اگر کسی این کار را بکند یک قدم بیش تر تا خدا فاصله ای نیست. این عَلم که در کربلا بر زمین افتاده هنوز هم بر روی زمین است. از بُعد معرفتی عَلم امام حسین هنوز بر زمین است البته نه از بُعد اجتماعی. ما هر بار در عزاداری ها این عَلم را بر می داریم یا شاید به زمین می اندازیم. از یک بعد دیگری منظور این است که عباس یکی از دست های امام حسین است که بر زمین افتاده است و یک دست صدا ندارد . از بعد دیگر هم یعنی غریبی حسین هم چنان ادامه دارد. کو زمزمه خاموشان؟ این یک پارادوکس است، زیرا خاموشان زمزمه ای ندارند. در این جا دو نکته مطرح است، اولا چرا سکوت؟ زمزمه خاموشان کجاست؟ دوم اینکه این زمزمه ها، شعرها، حرف ها و ادعاهای ما عین خاموشی و سکوت است و حرفی نیست. کو چشم بصیرت دیده؟ عباس مظهر بصیرت است، زیرا امان نامه و جلوه های دنیا را رد کرد و نتوانستند او را در راه یاری امام حسین سست کنند. تاریخ عطش را بنویس/ ای دست قلم گردیده، ایهام است که می تواند دست قطع شده باشد و یا دستی که خودش ابزار نوشتن شده است. تاریخ عطش را بنویس به ابعاد عطش وسعت می دهد و عطش را از آغاز تا کنون روایت می کند.
قسم به مردی و رادی/ که پای عهدت جان دادی/ فدای چشمانت عباس/ تمام عشق و آزادی

 

منبع: شرق یزد

برچسب‌ها:, , , , ,

دیدگاهتان را بنویسید