شادم از کردار نیک «مارکار»
آگوست 9, 2016 در 4:56 ب.ظ توسط admin
ما انسانها به هم وابستهایم و به هم عشق میورزیم. فرقی نمیکند، گاهی به انسانها وابستهایم و گاهی به مکانهای خاص که در آنجا بزرگ شدهایم و در آن کار کردهایم و ساعتها، ماهها و سالها تغییراتش را با چشمهایمان دیدهایم.
در یزد نیز مکانهایی بسیاری وجود دارد که برخی به آن وابستهاند، هرچند که گذر سالها این مکانها را تغییر داده است. زمانی نبض اقتصاد شهر یزد در برخی نقاط آن میتپید ولی حالا به مرور و با رشد شهر و ایجاد مراکز اقتصادی مدرن شاید این مکانها رونق سابق را نداشته باشند ولی بخشی از تاریخ و فرهنگ مردم در اطراف همین مکانها شکل گرفته است. از جمله این مکانها میدان مارکار است که این روزها بیشتر ساعت آن کاربری خود را به عنوان یک جاذبه گردشکری حفظ کرده است. این میدان روزی جزوی از زندگی مردم یزد بوده است. نام قبلی ساعت این میدان، ساعت فردوسی است که به دلیل نام بانی آن «پشوتنجی دوسابایی مارکار» به ساعت مارکار مشهور شد. این ساعت، ساعت عمومی و بزرگی است که در میدان مارکار یزد قرار دارد و نماد این میدان است.
مجموعه میدان مارکار، دبیرستان مارکار و پرورشگاه مارکار با هزینه «پشوتنجی دوسابایی مارکار» که از زرتشتیان ساکن هند بود ساخته شده است و هنوز برای هزینههای جاری آنها از محل وقف این شخص استفاده میشود. بر همین اساس به سراغ کاسبان قدیمی حوالی میدان مارکار رفتیم که هر کدام بیش از پنجاه سال هرروز میدان و مردمیکه از کنار آن گذشتهاند را دیدهاند. به سراغ آنها رفتیم تا ببینیم در گذر زمان یزد و یزدیها از دیدگاه این کاسبکارهای قدیمی چه تفاوتی کردهاند و این میدان چه روزهایی به خود دیده است.
دفتر حساب، وجدان طرف بود
«علی اصغر علی شاهی» که اولین لوازم یدکی پیکان در یزد را راه اندازی کرده است در گفتوگو با همشهری اظهار کرد: من خودم هم جزئی از همین مردم هستم ولی آدمها به مرور زمان آنقدر فرق کردهاند که فرق کردنشان به قیمت بیاعتمادی تمام شده است.
وی درباره اینکه فرهنگ نسیه دادن و نسیه گرفتن در قدیم بین یزدیها رایج بوده و حالا کمرنگ شده است، افزود: اوایل که من کار را شروع کردم حرف مردم سند بود؛ جنس که میبردند نه جایی یاداشت میشد نه پولی گرفته میشد. دفتر حساب و کتابمان، وجدان طرف مقابل بود که سر موعد حسابش را تسویه کند. اما حالا چک هم قبول نمیکنم، چه برسد به حساب وجدانی و در حال حاضر تا پول در کار نباشد از روی نیمکت مغازه تکان نمیخورم.
«علی شاهی» در مورد وابستگیاش به میدان مارکار و دلیل این که چرا اینجا را برای کار انتخاب کرده است، افزود: برادرم قبلا اینجا شیشه بری داشت و بعد آن را به من واگذار کرد. میدان مارکار در عرض این چهل سال جزو تار و پود زندگی من شده است. اگر روزی به اینجا نیایم دلم برای این میدان تنگ میشود.
این کاسب قدیمی درباره شیوه زندگی مردم در گذشته در این محل افزود: بچههای قدیم مدرسه مارکار شلوغ بودند و وسط میدان دعوا میکردند و گاهی با وساطت ما دعوای آنها به آشتی ختم میشد.
وی در ادامه گفت: اعتقادم این است که بچههای آن زمان مهربانتر و با معرفتتر بودند. مثلا وقتی برای مغازه بار رسیده را خالی میکردم دوچرخه و کیف و کتابشان را رها میکردند و به کمکم میآمدند. اگر از کنار مغازهام رد میشدند و میدیدند بسته سنگینی را جا به جا میکنم با همان صدای تازه بم شده نخراشیده میگفتند «اصغر آقا با اجازه» و گوشه بسته را میگرفتند.
علی شاهی افزود: اگر هم با هم شوخی میکردند جلو مغازه که میرسیدند ساکت میشدند، سلام میکردند و وقتی چند قدمی دور میشدند به حرکاتشان ادامه میدادند و این احترام است نه ترس؛ آن دوره احترام گذاشتن جزوی از فرهنگ بود که امروزه بین فرزندان ما کم رنگ شده است.
به برج ساعت مارکار عادت کردهام
به سراغ یکی از چند پارچه فروش میدان مارکار میرویم. «اکبر زارع» از اینکه دیگر توان کار کردن ندارد برایمان گفت: « نه دیگر چشم درستی دارم و نه زانوی قرص و محکمی.»
وی که متولد 1318 است در پاسخ به اینکه چرا هنوز به مغازه میآید و کار میکند، گفت: چند سالی میشود که همه چیز را به پسرم سپردهام و خودم هم بسته به عادت، اینجا مینشینم و با مشتریها حرف میزنم. بعد از 50 سال به این برجِ ساعت عادت کردهام.
وی در جوابمان درباره آنچه در میدان مارکار در طول زمان دیده است افزود: قبلا زندگی مردم به این ساعت بستگی داشت ولی در حال حاضر، این ساعت خراب است؛ متصدی قبلی آن یک مرد زرتشتی بود و از آنجا که ارادت خاصی به مارکار داشت به ساعت رسیدگی میکرد اما چند سالی میشود که وی فوت کرده است.
زارع با خنده ادامه میدهد: البته از آن به بعد نفهمیدیم شهرداری مسئول ساعت است یا میراث فرهنگی؟! بر همین اساس امروزه این ساعت از کار افتاده و مورد رسیدگی مسئول یا مسئولان قرار نمیگیرد.
وی در مورد مشکلات پیرامون این میدان تصریح کرد: اینجا کمبودهای زیادی دارد که یکی از آنها فضای سبز میدان است که در سال، چند بار دستکاری میشود. با اینکه میدان مارکار و ساعت آن جزو آثار دیدنی و تاریخی یزد است اما نورپردازی این میدان بسیار کم است. چند بار هم پیگیری کردیم ولی فقط وعده دادند که عملی نشد.
وجود مغازههای زائد در اطراف مارکار
صاحب «حمام محمدی» یکی از قدیمیترین کاسبان میدان مارکار نیز درباره شکل و شمایل میدان از سالهای گذشته به ما گفت: پیشترها از میدان به طرف کاشانی تا مهریز بیابان بود؛ نه خیابان کاشانی در کار بود نه مسکن و شهرسازی؛ فقط کارخانه هراتی بین راه بود و محله نعیمآباد، که جدا از شهر افتاده بود.
«علی خوشبین» ادامه داد: جایی که مسجد اتابکی هست کوره آجرپزی بود. کنارش باغ صرافزاده (پارک هفت تیر) و کارخانه جنوب و تمام…!
وی صحبتهایش درباره تغییرات شهر یزد و کاربری قبلی حمامی که ساخته است را اینطور ادامه داد: وارد خود میدان که میشدید از طرف خیابان کاشانی مغازههایی قرار داشت که صاحبان آن زرتشتی بودند. کنار آن نیز رستورانی بزرگ قرار داشت و کباب آن در بین گردشگران و مسافران زبانزد بود.
خوشبین افزود: سمت راست رو بهروی مغازه زرتشتیها، پاسگاه پلیس بود و به ترتیب تا حمام دو مغازه پارچه فروشی و یک شیشه بری قرار داشت. جایی که حمام را ساختیم زبالهدانی مردم بود. رو به روی حمام جایی که در حال حاضر کفش ملی قرار دارد، میدان میوه فروشی بود و کنار آن هیچ مغازهای نبود. وی گفت: بلوار دهم فروردین امروزی قبلا برو بیایی داشت و رونق میدان مارکار به همین خیابان بود. جایی که الان هتل داد قرار دارد، آن موقعها هتلی نبود؛ بلکه دو گاراژ بزرگ متعلق به «حاج محمد حسین داد» بود که یکی از گاراژها مخصوص مسافر بری و دیگری مخصوص بار بود که به عبارتی پایانههای یزد به حساب میآمدند.
شعری برای مارکار
علی خوشبین گفت: سال 1320 زمانی که ساعت را از لندن وارد کردند و در برج مارکار کار گذاشتند استاد ناصر شاعر یزدی این شعر را سرود:
چون به سعی و اهتمام مارکار
گشت در این برج ساعت برقرار
روح فردوسی پی تاریخ گفت
شادم از کردار نیک مارکار
وی ادامه داد: آن موقع 12 سال داشتم و پشت دخل مینشستم. وقتی پدرم کار ساخت حمام را تمام کرد. به خاطر برکت و رسومی که بود «آشیخ غلامرضا فقیه خراسانی» آن را افتتاح کرد.
خوشبین ادامه داد: من سالهای سال اینجا کار کردم و البته ناشکر نیستم ولی خودتان قضاوت کنید من از صبح تا حالا که تقریبا وقت اذان ظهر است فقط یک مشتری داشتم به نظر شما پول یک مشتری را به دلاک بدهم، خودم بردارم، یا پول آب و برق و گاز را پرداخت کنم؟!
به گفته او، در حال حاضر 5 حمام عمومی در یزد وجود دارد که شاید تا 2 سال دیگر هیچ کدام به کارشان ادامه ندهند.
سالخوردهها به آینده امیدوار بودند
به دنبال پیرمرد دیگری بودیم ولی دیگر از نسلهای قبل کسی در مارکار نمانده است، وقتی از جوانترها سراغ پیرمردهای قدیم را میگرفتیم؛ متوجه شدیم هیچ کدام بیشتر از دو یا سه سال نیست که آنجا مغازه دارند ولی اتفاقا خیلیهاشان فقط به خاطر اسم و رسم میدان مارکار آنجا مغازه گرفته بودند. از کار و کاسبیشان راضی نبودند. هیچ کدامشان اطلاعاتی از گذشته میدان نداشتند یا اصلا برایشان مهم نبود. ولی با همه اینها میخندیدند و به آینده امیدوار بودند.
منبع: همشهری یزد
برچسبها:میدان مارکار, یزد, یزدِ آگاه