۰

گفتگو

زندگی خاصِ آقای خاصِ يزدي‌ها

آگوست 11, 2019 در 2:49 ق.ظ توسط

گزارشگر و مجری برنامه‌هاي ورزشی یزد که این روزها به دلیل اجرای پرانرژی و متفاوت برنامه‌های ورزش همگاني صبح‌ها لقب «آقای خاص انرژی» را در يزد از آن خود کرده، همچون اجراهاي متفاوتش، زندگی متفاوتی را پشت سر گذاشته و به گفته‌ي خودش تاكنون برای رسیدن به آرزوهایش از هیچ تلاشی دریغ نکرده است .

هنوز 31 سال دارد و هرچند زندگی مشترك را خيلي زود و البته با تلخ کامی و جدایی آغاز کرده اما آقای انرژی یزد اكنون با همسرش، زندگي خوش و خرمي دارد.

«محمد تخته‌دار» در گفت‌و‌گو با خبرنگار ایسنای یزد در مورد زندگی به اصطلاح متفاوتش می‌گوید: 31 ساله‌ام ولي دنیای بزرگسالی را از همان دوران کودکی آغاز کردم، در ۱۳ سالگی عاشق شدم، ۱۵ سالگی ازدواج کردم و در ۱۷ سالگی با صدور حکم رشد دادگستری، براي خودم حساب جاری باز کردم و با گرفتن دسته چک، مرد زندگی خودم شدم .

وي عشق و عاشقی آن دوران را متفاوت مي‌‌داند و ادامه مي‌دهد: ۱۳ ساله بودم كه عاشق دختر دایی‌ام شدم، روزي این موضوع را با مادربزرگم(مادر پدرم) که اكنون در قيد حيات نيست، در ميان گذاشتم و او نيز آن را به سهولت با خانواده‌هايمان مطرح كرد.

وي مي‌گويد: پدرم به خاطر علاقه‌ي زیادي كه به فرزندانش داشت و دایی‌جان نيز كه خود در سن كم ازدواج كرده بود، درخواست ازدواج من را به راحتي پذیرفتند و پس از آن، چنان خودم را با توجیه و شیرین‌زبانی در دل دایی و همسرش جا دادم كه در 15 سالگي، دخترشان را به ازدواج من درآوردند.

تخته‌دار عنوان مي‌كند: ازدواج در سن پایین و شباهت زیاد ظاهري من و همسرم به یکدیگر، موضوعی بود که درک زن و شوهر بودن ما را براي بسياري از اطرافیان سخت کرده بود و غالباً فکر می‌کردند ما، خواهر و برادر هستيم.

وي به شغل پدرش در شركت گوشت و خیال آسوده او و خانواده همسرش از نظر درآمد و شغل اشاره و عنوان مي‌كند: از آنجايي كه در کنار پدر مشغول کار بودم و او نیز خوشبختانه وضع مالی خوبی داشت، همیشه به لحاظ مالي از سوي پدرم تامين بودم.

ماجراي جدايي و ازدواج مجدد

وي مي‌گويد: هر چند من و دختر دایی‌ام توانستیم زندگی خوبي را در همان سنين كم آغاز کنیم اما زندگي آنطور كه تصور می‌کردیم، پيش نرفت و به دلیل اختلافاتی که با دایی‌ام پیدا کردم، به رغم علاقه‌ي دو طرفه، جدايي از همسرم را در سن ۱۷ سالگی تجربه كردم.

تخته‌دار به جريان جالب جدایی از همسرش در دفترخانه نيز اشاره مي‌كند و مي‌گويد: کارکنان دفتر ثبت طلاق به لحاظ صميمت خانواده‌ها و حتي با وجود مشاهده نامه‌ی دادگاه براي طلاق، تا آخر تصور مي‌كردند در مقابل دوربین مخفی قرار دارند.

وي در اين خصوص اضافه مي‌كند: همسرم با يك امضاء مهريه‌ي خود را بخشید و من هم با يك امضاء طلاقش دادم و به همین سادگی از هم جدا شدیم، خداحافظی کردیم و به دنبال زندگیمان رفتيم.

وي مي‌گويد: البته دلمان تاب نیاورد و هفت، هشت ماه پس از طلاق هر هفته در خانه مادر بزرگم(مادر مادری) همدیگر را می‌دیدیم و زیر چشمی برای هم دست تکان می‌دادیم و هر چند زن و شوهر نبودیم ولي به عنوان پسرعمه و دختردایی با هم حرف می‌زدیم .

تخته‌دار ادامه مي‌دهد: تنها رابط من و همسرم باجناقم جواد بود كه علاقه زیادی براي ازدواج مجدد ما با هم داشت و بسيار هم براي تحقق آن تلاش کرد به طوري كه ماجراي جدايي ما دوام زیادی نیاورد و با خبرهايي كه جواد مبني بر اين كه هر كدام از ما زندگي را تنها با همديگر مي‌خواهيم و حاضر به ازدواج با فرد ديگري نيستيم، من و همسرم مجدداً خواهان ازدواج با هم شدیم.

وي با بيان اين كه هر چند خانواده من همگی قصاب بودند و قصاب جماعت، مشتی‌وار به این مسئله نگاه می‌کرد و مي‌گفتند که اين ازدواج دیگر فایده‌ای ندارد، اظهار مي‌كند: با اين حال، پدرم خوب با من همراهی می‌کرد و خدا را شکر که تلاشمان به بار نشست و من و همسرم بعد از چندين ماه جدایی، دوباره ازدواج کردیم .

آقاي خاص كه «فاطمه» دختر شيرين‌زبان هفت ساله‌اش را شادي‌بخش زندگي مشتركشان مي‌داند، اظهار مي‌كند: همسرم نه حسود است و نه حساس، از آنجايي كه سال‌هاست از نوجوانی با هم بزرگ شده‌ایم، بیشتر از اين كه زن و شوهر باشيم با همديگر رفیق هستيم، همیشه با هم راحت و رو راست و صادق بوده‌ایم و همین دلیل اصلی زندگی خوب و شيرين ماست.

وي همچنين ياداور مي‌شود: هر چند اوضاع مالی خانواده‌هايمان خوب است ولي از همان ابتدا ساده و به دور از تجملات بوديم و به زندگی سخت نگرفتیم تا زندگی هم به ما سخت بگيرد. به جای مجلس عروسی، پا تختی، لباس عروس و داماد به سوریه رفتیم و حتی بدون یک مجلس ساده و سفره عقد، زندگي مشتركمان را شروع كرديم.

تخته‌دار مي‌گويد: خرید عروسي ما دور از تشریفات خانوادگی و به نوعي بچگانه بود، به تنهایی خرید کردیم، هيچ كسي را با خودمان به بازار نبرديم و چه تخفیف‌هايی هم كه گرفتیم، شايد مغازه‌دارهاي منصف يزدي از آنجايي كه بچه‌سال بودیم، دلشان برايمان می‌سوخت، شايد هم فکر می‌کردند كه عروس و داماد نیستیم يا شايد هم قیمت‌هايشان تفاوت چندانی با نرخ واقعی نمی‌کرد.

همه چيزم را از پدرم دارم

تخته‌دار در ادامه از سفرش به كربلاي معلي در دوران تحصيلات ابتدایی به همراه پدر مي‌گويد و اضافه مي‌كند: آن دوران كمتر كسي فرزندش را به همراه خود به کربلا ‌می‌برد و همین موضوع باعث شد تا سفرم به کربلا بيشتر از ۵ دلار براي پدرم هزينه نداشته باشد.

وي از سفر ماندگار و خاطره‌انگيز ديگري با پدرش به سرزمين وحي در دوره تحصيلي راهنمایی ياد مي‌كند و مي‌گويد: در آن دوران عربستان سعودي احترام خاصي براي پاسداران انقلاب اسلامي به عنوان سربازان امام خميني(ره) قائل بود، به همين خاطر و از آنجايي كه پدرم به دليل معلولیت و نوع پوشش و ظاهر شبیه آنان بود، در فرودگاه جده بدون بازرسي و با احترام ويژه‌اي توسط یکی از افسران سعودی همراهی شد و زمانی که از او سئوال كردند كه آیا تو عسکر خمینی(سرباز خميني) هستی؟ پاسخ داد: «همه‌ي ما، سرباز خمینی(ره) هستیم.»

وي ادامه مي‌دهد: در جريان همين اتفاق نيز پدرم تنها کسی بود که با امیر قطر و گارد حفاظتي پادشاه وقت، طواف كعبه را انجام داد و من هم در آن سفر مهیج و متفاوت با فوتبالیست‌های بزرگ تيم ملي كشورمان كه در حال طواف بودند، از نزديك ملاقات كردم.

آقاي انرژي يزد عنوان مي‌كند: من همه چیزم را از پدرم دارم، حتي آنقدر بچه بابایی بودم که در دوران سربازی هم فرمانده‌مان در تماس با پدرم گفته بود؛ «پسرت برخلاف همه سربازان، بچه بابایی است! »

زندگي براي دستيابي به آرزوها

تخته‌دار در ادامه‌ي صحبت‌هايش با اشاره به اين كه در دوران مدرسه و سربازی همیشه با ادعای «من گوینده هستم» شناخته می‌شدم، مي‌گويد: وقتی سراغ آرزوهایم می‌روم، به خاطر می‌آورم که همیشه با اندیشه رسیدن به آنها زندگی کرده‌ام و شايد به همين خاطر هم از میان چند هزار داوطلب گویندگی، برگزیده شدم.

وي همينطور اضافه مي‌كند: «پیولیج کولینا» داور بین‌المللی فوتبال الگو و شخصیت محبوب زندگی‌ام بوده و به همین دلیل همیشه سرم را می‌تراشم و تنها تفاوتمان، ریش و سبیلی است که من دارم و او ندارد!

وي در اين رابطه مي‌گويد: این که روزی مثل این داور فوتبال مطرح جهان، من هم داور شوم و در حرفه داوری به يك شخصيت مطرح تبديل شوم نيز از آرزوهايم بود و هر چند مثل او معروف نشدم اما در حال حاضر از داوران ملی فدراسیون ورزش‌های رزمی و داور ملی فدراسیون کونگ فو و هنرهای رزمی هستم.

تخته‌دار با بيان اين كه داستان داور رزمی شدن هم خودش حکایت دیگر و متفاوتي است، تصريح مي‌كند: به دنبال علاقه‌ام به ورزش‌های رزمی و با توجه به سوابق ورزشي كاملاً تصادفی در کلاس‌های داوری شرکت کردم و پس از آن تصمیم گرفتم كه تیم داوری تشکیل دهم ولي به دليل برخي سنگ‌اندازي‌ها كه البته در جامعه‌ي ما هم طبيعي است و عمدتاً برخوردهاي بد جامعه ورزش‌های رزمی،‌ مسئولیت‌های ورزشی‌ام را از دست دادم.

وي ادامه مي‌دهد: البته کلاغ قصه همین جا به آخر نرسید و من با سختی زیاد توانستم بعد از استعفا از ریاست کمیته داوران کیک بوکسینگ فول کنتاکت (wkf) کشور در مسابقات انتخابی تیم ملی کونگ فو گرات سان با توجه به عملکرد عالی تیم داوری «استایل آزاد»، لوح داور سال این سبک را کسب كنم و بدين ترتيب رياست شورای عالی داوران کونگ‌فو گرات سان کشور را برعهده گرفتم.

راننده تاكسي شدن براي در بين مردم بودن

تخته‌دار كه به گفته‌ي خودش هنوز هم مخارج زندگي‌اش را از طريق پدرش تامين مي‌كند و از رانندگان تاكسي شهر يزد هم هست، در اين مورد مي‌گويد: پدرم معتقد است كه دارایی‌هايش باید برای فرزندانش خرج شود، آن هم زمانی که زنده هست نه پس از مرگش!

وي در باره کسب و كار با تاكسي‌ هم مي‌گويد: تاکسی‌رانی را به واسطه یک معامله از سن 27 سالگي، پيشه‌ي خود كردم به طوري كه پس از سربازی و به طور اتفاقی در معامله‌اي صاحب تاکسی شدم و هر چند پس از دو سه ماه آن را فروختم اما انگيزه‌اي شد تا دوباره به سمت اين شغل بازگردم.

وي از تاکسی نو و تمیز خود تعريف و اضافه مي‌كند: در واقع از تاكسي برای بین مردم بودن و از جنس مردم بودن استفاده می‌کنم و به دل خیابان‌های شهر می‌زنم .

نيمه پر ليوان آقاي خاص انرژي شهرمان

از تخته‌دار در مورد معروفيتش به عنوان آقاي خاص انرژي در يزد مي‌پرسيم و او مي‌گويد: برگردیم به خانه اول و آقای خاص شدن. شاید یکی از دلایلش، اجراهای صمیمانه و خودمانی‌ام باشد و تفاوتی که بین مردم و مسئولان نمی‌گذارم.

وي ادامه مي‌دهد: همیشه نیمه‌ي پر لیوان را می‌بینم و معتقدم مسئولان از جنس مردم هستند و باید در جمع مردم هم احساس راحتی و خودمانی کنند، به همین دلیل با آن‌ها خیلی خودمانی به گفت‌وگو می‌پردازم .

وي بيان مي‌كند: توی زندگی هم هیچ وقت مشکلی نداشتم، نه برای این که همیشه خانواده‌دار بودم و پدر داشتم و تامین می‌شدم، بلکه برای این بود که همیشه نیمه پر لیوان زندگی‌ام را می‌دیدم و صبر زیاد و توکل به خدا را دو عنصر اصلی پیشرفت زندگی‌ام می‌دانم.

از اين يزدي موفق مي‌‌پرسيم «جوانانی که پشتوانه مالی ندارند و کار و کاسبی درستی هم ندارند، چگونه مي‌توانند موفق شوند؟» و او می‌گوید: حتما راهی هست! اما این سوال را باید دولتمردان پاسخ دهند .

تخته‌دار كه اكنون اجراي افزون بر نيمي از برنامه‌های ورزشی يزد را برعهده دارد، در پایان اولین‌ها و آدم‌های مهم و خاص زندگی‌اش بجز خانواده‌اش را معرفی و تصريح مي‌كند: «کمال حرزاده» ريیس اسبق هیات ورزش‌های رزمی يزد، «مهدی پیمانفر» و «محمد طائفي» از تهیه‌کنندگان سيماي یزد، «سید حسین سیدعربی» ريیس هیات ورزش‌های همگانی یزد، «امید حسین مرشدی» تهیه‌کننده رادیوي يزد و «امین سامعی» در بخش خبر ورزشي، كساني بودند كه هر كدام به نوعي با اعتمادهايشان، من را در مسير موفقيت كمك كردند.

مصاحبه از فاطمه رهبر يزدی

برچسب‌ها:, , ,

دیدگاهتان را بنویسید