امانتی که پس از یک قرن باز نشد!
مارس 12, 2019 در 12:36 ب.ظ توسط admin
قصه از آنجا شروع شد که استاد «سهراب کیانیان» رییس انجمن شهر یزد بستهای را از «اکبر آقای لاری» دریافت کرد و قرار شد آن را به صاحبش تحویل دهد ولي اين ماجرا یک قرن به درازا كشيد.
به گزارش ایسنا، قريب یک قرن از این جریان گذشته و حالا «سهراب کیانیان» نوه همنام این امین یزدی، از کشور دیگری برای تحویل این امانت به یزد آمده و با تلاشهای میراث فرهنگی، خانم «مینا لاری» که فرزند اکبر لاری است را پیدا کرده است.
همگی دور یک میز در محل میراث فرهنگی استان یزد جمع شدهاند و مینا که از آن سوی دنیا برای دریافت این بستهي مهر و موم شده به یزد آمده، سوی ديگر میز نشسته و در حالی که دغدغه و کنجکاوی در چشمهایش موج میزند، دستهایش را به هم میکشد و از خبری که حدود یک ماه پیش، او را به اینجا کشانده میگوید و منتظر است تا آقای کیانیان و مادرش از راه برسند.
در این میان «نیلوفر امامی» دختر عموی مینا و یک همراه دیگر هم حضور دارند و هر یک پیشبینی میکنند که شاید این بسته حاوی یک نقشهي گنج، وقف نامه و شاید یک لیست پر از اسامی بدهکاران پدر مینا باشد.
بالاخره کیانیان، مادرش و یک همراه دیگر با کیف چرمین مشکی از راه میرسند و پس از خوشآمدگویی، دور میز مینشینند.
برق کنکاوی در چشمهای تمامی حضار موج میزند و همه براي تحويل و باز شدن بسته لحظهشماري ميكنند، بستهاي كه شاید بیش از 70 سال نسل به نسل در دستان خانواده کیانیان چرخیده تا به صاحبش برسد.
بعد از تمام حرفهایی که از دور این میز رد و بدل میشود؛ کیانیان و مادرش خانم «کاوسی» پس از مرور شجرهنامه به یک «علی اکبر لاری» دیگری برمیخورند و حالا که دو نفر با این عنوان در شجره نامه وجود دارند، شبهه ایجاد ميشود، انگار پای وراث دیگری نیز به این میان باز میشود.
خانم کاووسی كه مصمم است در صورت نبودن وراث دیگر، بسته را تحویل نميدهد، شجره نامه را دست به دست میکند.
«سید مصطفی فاطمی» مدیر کل میراث فرهنگی استان یزد که ماجرای این میراث را جویا میشود از «مینا لاری» اطلاعات دقیقتری را جویا میشود.
در اين بين «سهراب کیانیان» میگوید: پدر بزرگ من سال 1327 فوت کرده و این امانت را برای من بجا گذاشته است و در حالی که خواندن خط «سیاق» روي بسته، وقتگیر و سخت بود، متوجه نام آقای لاری شدم و به دنبال صاحبانش گشتم.
«مينا لاری» در ادامه سخنان كيانيان اظهار ميكند: پدر من، یک تاجر بود و مدام در مسافرت به ویژه در کشورهای خارجی به سر میبرد، به احتمال زیاد این امانت را بجا گذاشته است، اما او در جوانی و در حالی که من کمتر از 20 سال سن داشتم، بر اثر تصادف در فرانسه درگذشت و از این رو به نظر میرسد که این امانت را بعد از سفری که داشته به آقای کیانیان سپرده و سال 1337 نیز متوفی شده است.
«نیلوفر امامی» دختر عموی مینا لاری هم از ماجرای تجارت و سپس نقل مکان کردن خانوادهاش از یزد به مشهد و سپس نجف یاد میکند و در ادامه سخنان خود، بازگشت مجدد به تهران و رفت و آمدهایی كه به یزد داشته است را بازگو میکند.
وی تنها شاهد را سند خانهای میداند که در سال 1321 به نام فرزندان این خانواده ثبت شده ولي حالا که پای وراث دیگری در میان است، همه مات و مبهوت به بسته کوچک و خاکی رنگ كه در پارچهای قدیمی پيچيده شده است، مینگرند.
مینا از دختر دیگری که احتمالاً ورثه این بسته است نيز یاد میکند و میگوید: «فریده» که اکنون ساکن تهران است و نوه همان «علی اکبر لاری» دیگری است که احتمال دارد صاحب این بسته باشد.
او اضافه میکند: پدر بزرگ من قبل از آن که او را ببینم، از دنیا رفته و جز من نوه دیگری در قید حیات ندارد اما او یک تاجر ساکن یزد بوده که به کشورهای خارجی هم سفر نمیکرده است.
حالا نیلوفر که تنها فردی است که با «فریده لاریان» معروف به «لاری» ارتباط دارد به او زنگ میزند و هر چند که همه برای خبر دادن این موضوع غیرمنتظره هماهنگ میکنند، گوشی را به مینا میدهد.
مینا پس از معرفی و احوالپرسی با «فریده لاریان»، ماجرا را برای او تعریف میکند و فریده هم که پدربزرگی با عنوان «علی اکبر لاری» داشته، احتمال میدهد این بسته متعلق به اوست!
مینا که به گفته خودش از داشتن مهر «اکبر آقا»ی پدرش چیزی به خاطر ندارد و تنها میداند که پدرش را به عنوان «اکبر آقا» میشناختند به فریده میگوید: آیا پدر بزرگت مهری با عنوان «اکبرآقا» داشته؟
فریده که احتمالاً پدربزرگش را حدود 90 سال پیش از دست داده است، میگوید: هر چند من در آن زمان به دنیا نیامده بودم اما به خاطر دارم که پدربزرگم مهری داشته و هر چند که به دلیل گسترهی فامیلی لاریها شناسنامهاش را با عنوان «لاریان» میگیرد اما با عنوان فامیلی لاری شناخته میشده است و این فرد عموی پدربزرگ مینا است.
وی همان لحظه اطمینان میدهد که کاملاً به مینا اعتماد دارد و میتواند از طرف او، بسته را دریافت کند و برای او ببرد اما خانم «کاوسی» مخالفت میکند و معتقد است كه این بسته باید به صاحب اصلی یا در حضور هر دو باز شود چرا كه احتمالا با بازشدن بسته صاحبش هم مشخص خواهد شد.
فریده که مطمئن است نمیتواند به یزد بیاید، اطمینان میدهد که آنها میتوانند بسته را باز کنند، شاید به میراث یزد نیز کمکی شود اما باز هم خانم کاوسی و پسرش کیانیان معتقدند که باید تضمینی وجود داشته باشد.
قرار بر این میشود که «فریده لاریان» به صورت کتبی به «مینا لاری» دختر داییاش وکالت بدهد تا او بتواند بسته را باز کند و تصویر آن را از طریق پیامرسان در شبکه مجازی ارسال کند تا خیال همگی راحت شود.
وجود دو «علی اکبر لاری» که در زمانهای متفاوتی میزیستهاند، احتمال قدمت بسته را نیز بیشتر میکند ولي با وجود وکالتنامهای که ارسال شده و قراردادی که با حضور شاهدان منعقد میشود، خانم کاوسی معتقد است بسته باید در حضور هر دو وراث باز شود.
حالا که برق انتظار یک قرن این دو خانواده و حضار، کمرنگتر شده، به تعریف خاطره و آشنایی بیشتر میپردازند و پیشنهاد میشود حالا که خانواده کیانیان هم در تهران هستند، این بسته به تهران و منزل «فریده لاریان» برده شود و تمام افراد باز هم دور هم جمع شوند تا تکلیف بسته مشخص شود.
هر چند که یک قرن انتظار در تمامی این چشمها خلاصه شده اما «مینا لاری» نیز از بودنش تا هشتم فروردین در ایران میگوید و اینکه، بهتر است بسته در حضور «فریده لاریان» باز شود.
«فریده لاریان» که دوباره تماس گرفته تا بداند حالا که بسته باز شده، داخل آن چه بوده است؟!، با تعجب متوجه تصمیمگیری نهایی میشود و در نهایت او نیز با بقیه توافق میکند که قبل از عید، همدیگر را ملاقات کنند اما او دغدغه پیدا کردن فردی را دارد که بتواند خط سیاق را بخواند.
حالا که شاهدان، قرارداد «سهراب کیانیان» را امضا کردهاند، بسته به «مینا لاری» تحویل داده میشود مشروط بر این که در حضور تمام شاهدان و «فریده لاریان» گشوده شود لذا شمارههای همراه یک دیگر را میگیرند تا بتوانند هم وعده شوند.
«سید مصفی فاطمی» که احتمال میدهد در این بستهي نرم که ظاهراً در آن اوراق یا اسناد قرار دارد، سفتهای متعلق به همان زمان باشد، میگوید: سفته، سندی بوده که در آن دوران به این شکل مهر و لاک شده منتقل و به امانت سپرده میشده است و در حال حاضر نمیتواند ارزشی ریالی داشته باشد اما از نظر تاریخی و معنوی بسیار با ارزش خواهد بود.
حالا که شاید 76 سال یا یک قرن از عمر این بسته گذشته است، ترجیح داده میشود تا باز هم با حفظ شرط امانتداری و برای رعایت حقوق ورثه صبر کنند تا این بسته در حضور وراث باز شود و به اين ترتیب، همگی شاد و خوشنود از هم خداحافظی میکنند.
این رویداد که شاید در بردارنده جریان امانتداری یک یزدی تا سه نسل است، در گذشته نیز در شهر زنجان اتفاق افتاده و شبیه ماجرای مردی است که 45 سال امانتداري یک دوچرخه را بر دوش کشیده است.
منبع: ایسنا